نامه های بنی به بلفی

دلنوشته هامه این بلاگ

نامه های بنی به بلفی

دلنوشته هامه این بلاگ

آه ه ه ه ه ه ه ه ...

 

 

دلم گرفته حسابی نمی دونم چه مرگمه

 

حسابی پنچرم فففسسسسسسسسسسسسس

 

دوس دارم یه شعر از خودم بنویسم :

 

 

« گل فروش »

 

دختر درون شب رها گل می فروشد

 

« خانم ! بیا ، آقا ! شما » گل می فروشد

 

تا پاسی از شب بیدریغ و بی توقف

 

درازدحامی سایه سا گل می فروشد

 

هرگز نپرسید از خودش با تیغ صد چشم

 

چشمان پاک او چرا گل می فروشد

 

شاید برای اینکه دیگر مرد خانه ست

 

از کودکی هایش جدا گل می فروشد

 

دیگر برایش روز و شب فرقی ندارد

 

وقتی کنار غصه ها گل می فروشد

 

امشب هوا سرد است و او در حبس بوران

 

تا انتهای ماجرا گل می فروشد

 

فردا تن بی جان او بر دست کوچه

 

با یاد او حالا خدا گل می فروشد

 

در شهر دیگر دختری با نام نرگس

 

در فقر کوچه بی صدا گل می فروشد ...

 

 

 

سلام ...........من اومدم .................بیلیبیلیییییییییی

شرمنده چند روزی نبودم آخییییییییییییییییییش

 

الهی قربونتون بره بنی می دونم دلتون واسه آپم

 

لک لک  زده ولی خوب دیگه بعض وختا باید رفت

 

تا قدر انگشتای شیطونمو بدونین ( قابل توجه

 

دوستای عزیز شیطون ترین عضو بدنم انگشتام ان بیییییلیبیلی )

 

نمی دونید چقدر انگشتام شیطونن قلیونشون

 

برم حسابی تشنه تایپیدن شده بودن جاتون خالی

 

چنت روزی نبوتم تفته بودم واسه یه سمینار تو شمال

 

تو هتل آزادی خزر ( همون هتل هایت مرحوم )

 

وای عاشق شمالم اونم تو پاییز آخه بهار واسه شمال

 

یه چیز جا افتاده ست این پاییزه که رنگین کمون

 

می کنه شمالو ... گفتم شمال جا داره به یاد دوست

 

شمالی عزیزم بگم اَاَاَاَهههووووووووووووووووووووووو

 

کلی هوای تازه خوردم نترسین جای شما هم نفسیدیم

 

بیللللللللللللییییییییی بیلللللللللییییییی

 

این از قسمت خوب ماجرا ...

 

و اما قسمت ترسناکش وقت برگشتن یهو احساس

 

کردم تمام اعضای بدنم دارن  از کار میفتن

 

انگار عزرائیل قصد جونم کنه مقزم به کنتی ( کندی ) کال می کرد

 

بی حال شدم و پنج شنبه و جمعه افتادم تو تخت خواب

 

جاتون خالی  ( ای بابا منحرفی تو ام منظورم اینه نبودی

 

ببینی تو تخت خواب از درد چه وولی می خورتم )

 

 

آآآآآآآآآآآآآآآآی مردم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ مردم نه نه

 

کجایی که دلم برای پرستاری بی منتت تنگه

 

کجایی که پسرت شاخ شمشاتت ویروس کش شد

 

کجایی که داماد ندیده شدی و داغدار نه نه من مردم

 

باورتون شه بلا به دور عینهووووووووو جسد بیست و هشت

 

ساعت تو تختم افتاده بودم سر کار هم نرفتم تا شنبه

 

که با دو ساعت تاخیر اومدم سر کار الانم به خاطر درت ( درد )  

 

آمپووووووووو(آآآآآآآآآآآآآخ خ خ خ خ خ خ خ ) وووووووووووولی

 

که شبش زدم می لنگیدم کاش یکی بود جای آمپولو اتو

 

مالی می کرد ...

 

چی ؟ من بچه ننه ام غلط کرد اونی که یواشکی گفت

 

اگه درد منو داشتی دهنت از داد و هوار جر می خورد ...

 

نکته اخلاقی اینکه :

 

۱ . تنها لحظه یی که ممکنه یه پسر به دوس دخترش تل

 

نزنه موقعیه که بلایی مثه من سرش اومده باشه

 

۲ . عمرا زن بگیرم حتی اگه تو شرایطی مثه دیروز قرار بگیرم

 

که دو میلیمتر بیشتر با مرگ فاصله نداشتم و به شدت

 

نیازمند یاری دستان سبزیه خانم عزیز بودم که ازم

 

پرستاری کنه چون مامانی خودش بنده خدا دیسک کمرش

 

افتضه ( واسه اش دعا کنید مامان خوبیه )

 

خوب میدونم الان دوس داری میدونستی جام

 

کجاس تا بیای عیادتم ولی بیللللللللللللا..................................

 

واییییی بی ادپ شدم از دهنم پلید ( پرید )

 

من خر نمی شم نه با کمپوت نا با دسته گل عیادتت

 

پای مامانت رو هم وسط نکش که من با مامانا رودربایستی دارم ...

 

اینم آپ شد تا اون دختر بی اتبه ( ادبه ) دیگه نگه

 

وبلاگ من از کم آبی (  کم آپی ) کپک زده ...

 

دوستون دالم و یواشکی که بابا مامانا نفهمن مثه

 

تو خاله بازی میبوسمتون آهان ۳   ۲   ۱ 

 

پپپپپپپپپپپپاااااااااااچچچچچچچچچچ ( این صدای ماچه دیگه )

 

باباییییییییییییییییییییییییییی ...

 

 

مادر شوهر

 

دیشب فیلم مادر شوهر هیولا

 

رو دیدم یه فیلم تو ژانر کمدی

 

خدا رحم کنه چه مادر شوهری بود

 

کف گرگی میومد نعره می زد

 

مخ زجر دادن به دخترایی بود

 

که پسرش عاشقشون می شد

 

ولی دمش گرم دخترا حقشونه

 

مگه پسرشو از سر راه آورده

 

که همینجوری هر دختری از راه رسید

 

و پسر معصومشو خر کرد واسه ازدواج

 

مادره هم قبول کنه شما دخترا  آخه

 

کارتونو خوب بلدین این حرفم آخر فیلم

 

ثابت شد که بلاخره جنیفر لوپز مخ مادره

 

رو زد و با پسر زبونبسته ازدواج کرد

 

کاشکی مادر ما هم به ذره هیولا بازی در

 

میاورد ولی طفلی منتظره من واسه ازدواج

 

لب تر کنم مطمئنم عروسشو بیشتر از من

 

دوست خواهد داشت مطمئنم

 

( قابل توجه خانومای دم بخت  )

 

ولی اینجا یه مشکلی است اینکه من مادر زن

 

هیولا نمی خوام ...